چهارماهگی
دختر نازم انقدر از وقتی به دنیا اومدی من رو مشغول خودت کردی که تا به حال نتونسته بودم وبلاگت رو بسازم و خیلی کم انلاین میشم ولی کم کم خدا رو شکر داری آروم تر می شی و مامان داره از داشتنت لذت می بره. امروز تولد چهارماهگیته و شب می خوایم من و بابا برات تولد بگیریم دیروز بردمت دکتر و دکتر وزنت کرد که پنج کیلو و نیم بودی و قدت 60 سانت بود عزیز دل مامان نسبت به قد و وزن تولدت خیلی خوب رشد کردی و خانم دکتر راضی بود. آخه وقت تولدت خیلی کوچولو بودی مامان فدات بشه ولی با اون کوچولوییت ماشالله سرحال و وروجک بودی. عکسای سیسمونی و تولدت تا چهار ماهگیت رو سر فرصت می ذارم تو وبلاگت. از کارایی که الان می کنی بگم که وقتی باهات حرف می زنم...
نویسنده :
مامان مریم
16:39
اسم قشنگت
دختر نازم می خوام از انتخاب اسم برات بگم اون موقع که هنوز نمی دونستیم دختری یا پسر من و بابا یه لیست اسم دختر و یه لیست اسم پسر درست کرده بودیم و گذاشته بودیم جلومون و همش اسمای مورد پسند دوتاییمون رو از توش پیدا می کردیم مثلا از اسمای دختر آنیا, آوا و آریانا مورد پسند هر دومون بود که بعد از اینکه معلوم شد نی نی ما دخملی هست اسم آنیا رو انتخاب کردیم آخه هم خوش آواست و هم فراوانیش کمه و هم به سه زبون معنی داره که به زبون آذری یعنی مهربان به زبون فارسی یعنی بی نظیر و به زبون یونانی الهه دریا که اینا رو از لغتنامه دهخدا پیدا کردم. انشالله همیشه نامدار باشی دخترم.
نویسنده :
مامان مریم
14:38
روزی که تو به دنیا اومدی
به نام خدایی که یه روز یه فرشته کوچولوی ناز رو برای من و بابا فرستاد و از اون روز هر لحظه به درگاهش شکر گزارم دخترم اول می خوام از روزای قبل به دنیا اومدنت بگم که من و بابا فریدت خیلی دوست داشتیم یه فرشته کوچولو بیاد به جمعمون و 25 شهریور 92 با خبر شدیم که یه مهمون کوچولو تو راه داریم بعد از هفت ماه انتظار سخت و شیرین خدا یکی از معجزه های با شکوهش رو نشون من و بابات داد و کادوی روز مادرم شدی و همه زندگیم. از اون موقع 31 فروردین برای من تولدی دوباره بوده عروسکم.
نویسنده :
مامان مریم
14:22