آنیاآنیا، تا این لحظه: 10 سال و 19 روز سن داره

آنیا عشق مامان و بابا

چهارماهگی

دختر نازم انقدر از وقتی به دنیا اومدی من رو مشغول خودت کردی که تا به حال نتونسته بودم وبلاگت رو بسازم و خیلی کم انلاین میشم ولی کم کم خدا رو شکر داری آروم تر می شی و مامان داره از داشتنت لذت می بره. امروز تولد چهارماهگیته و شب می خوایم من و بابا برات تولد بگیریم دیروز بردمت دکتر و دکتر وزنت کرد که  پنج کیلو و نیم بودی و قدت 60 سانت بود عزیز دل مامان نسبت به قد و وزن تولدت خیلی خوب رشد کردی و خانم دکتر راضی بود. آخه وقت تولدت خیلی کوچولو بودی مامان فدات بشه ولی با اون کوچولوییت ماشالله سرحال و وروجک بودی. عکسای سیسمونی و تولدت تا چهار ماهگیت رو سر فرصت می ذارم تو وبلاگت. از کارایی که الان می کنی بگم که وقتی باهات حرف می زنم...
31 مرداد 1393

اسم قشنگت

دختر نازم می خوام از انتخاب اسم برات بگم اون موقع که هنوز نمی دونستیم دختری یا پسر من و بابا یه لیست اسم دختر و یه لیست اسم پسر درست کرده بودیم و گذاشته بودیم جلومون و همش اسمای مورد پسند دوتاییمون رو از توش پیدا می کردیم مثلا از اسمای دختر آنیا, آوا و آریانا مورد پسند هر دومون بود که بعد از اینکه معلوم شد نی نی ما دخملی هست اسم آنیا رو انتخاب کردیم آخه هم خوش آواست و هم فراوانیش کمه و هم به سه زبون معنی داره که به زبون آذری یعنی مهربان به زبون فارسی یعنی بی نظیر و به زبون یونانی الهه دریا که اینا رو از لغتنامه دهخدا پیدا کردم. انشالله همیشه نامدار باشی دخترم.
30 مرداد 1393

روزی که تو به دنیا اومدی

به نام خدایی که یه روز یه فرشته کوچولوی ناز رو برای من و بابا فرستاد و از اون روز هر لحظه به درگاهش شکر گزارم دخترم اول می خوام از روزای قبل به دنیا اومدنت بگم که من و بابا فریدت خیلی دوست داشتیم یه فرشته کوچولو بیاد به جمعمون و 25 شهریور 92 با خبر شدیم که یه مهمون کوچولو تو راه داریم بعد از هفت ماه انتظار سخت و شیرین خدا یکی از معجزه های با شکوهش رو نشون من و بابات داد و کادوی روز مادرم شدی و همه زندگیم. از اون موقع 31 فروردین برای من تولدی دوباره بوده عروسکم.  
30 مرداد 1393
1